سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شگفتا خلافت از راه همصحبتى به دست آید . [ و شعرى از او در این باره روایت شده است : ] اگر با شورا کار آنان را به دست گرفتى چه شورایى بود که رأى دهندگان در آنجا نبودند . و اگر از راه خویشاوندى بر مدعیّان حجّت آوردى ، دیگران از تو به پیامبر نزدیکتر و سزاوارتر بودند . [نهج البلاغه]

مختلف

 
 
آلبرت انیشتین(پنج شنبه 85 دی 21 ساعت 2:5 عصر )

آلبرت انیشتین، مبدع نظریه نسبیت که بزرگترین دانشمند عصر کنونى شمرده مى شود در سال ۱۸۷۹ در شهر اولم آلمان زاده شد.

خانواده اش اصل و نسبى یهودى داشتند اما چندان پایبند آداب و مناسک سنتى آیین یهود نبودند. انیشتین در یادگیرى زبان کند بود و حتى تا نه سالگى کاملاً روان حرف نمى زد بطورى که پدر و مادرش به وحشت افتادند که مبادا فرزندشان ناقص و غیرعادى باشد. بعلاوه سخت از مدرسه متنفر بود و فقط در درس ریاضیات و علوم خوب کار مى کرد. در ایام کودکى نواختن ویلن را هم یاد گرفت و در آن تبحر پیدا کرد. در ۱۸۹۵ براى ثبت نام در مدرسه پلى تکنیک فدرال سوئیس در زوریخ اقدام کرد اما در امتحان ورودى پذیرفته نشد. ولى در امتحان سال بعد موفق شد و به عضویت مدرسه پلى تکنیک درآمد و در سال ۱۹۰۰ از آن فارغ التحصیل شد. تحصیل رسمى اش برایش آنقدر ناخوشایند بود که تا یک سال پس از فراغت از تحصیل هیچ کار خاصى انجام نداد. او در زوریخ ماند و با تدریس پاره وقت زندگى اش را اداره مى کرد چون نمى توانست شغل دانشگاهى منظمى به دست آورد. در ۱۹۰۱ به تابعیت سوئیس درآمد و نیز در همین سال نخستین مقاله علمى اش را به چاپ رساند. سال بعد شغلى در دفتر ثبت اختراعات سوئیس در شهر برن به دست آورد. در آنجا چندین دوست مهم پیداکرد. در همین دوره با یکى از همکلاسى هاى قبلى اش در مدرسه پلى تکنیک ازدواج کرد.

سال ،۱۹۰۵ سالى سرنوشت ساز براى انیشتین بود: در حالى که هنوز کارمند دفتر ثبت اختراعات بود پنج مقاله در نشریه فیزیک (Annalen der Physik) منتشر کرد که نوشته هایى متحول کننده از کاردرآمدند. راوى راویندرا که نوشته اش درباره انیشتین یکى از منابع این گفتار است در این باره مى نویسد: سه تا از این مقالات ـ که در زمره بزرگترین نوشته هاى تاریخ علم قراردارند ـ به تعبیر رابرت اوپنهایمر «به غایت زیبا و درخشان» بودند.

یکى از آنها نظریه نسبیت خاص انیشتین را بیان مى کرد. او در همان سال براساس این نظریه فرمول معروف E=mc2 را از پى آورد که ارتباط کمى دقیق میان انرژى ذره و جرم را بیان مى کرد. یکى دیگر از این نوشته ها، مقاله مهمى درباره حرکت برونى (Brownian motion) و دیگرى راجع به اثر فتوالکتریک بود. انیشتین در این اثر به طرح یک مفهوم اساسى در فیزیک کوانتوم پرداخت یعنى مفهوم کوانتاى انرژى نور که بعدها فوتون نام گرفت.

در واقع انیشتین به خاطر کارش در زمینه اثر فتوالکتریک و نه نظریه نسبیت بود که جایزه نوبل فیزیک را در سال ۱۹۲۲ دریافت کرد.

طرفه آنکه براساس کار انیشتین در مورد نسبیت بود که دانشگاه برن پیش از این، درخواست او را براى کار در آن دانشگاه رد کرده بود. فقط در سال ۱۹۰۸ پس از آنکه فیزیکدان هاى بزرگى چون ماکس پلانک و اچ.آ.لورنتس برارزش و اهمیت کار او صحه گذاشتند، بود که در دانشگاه برن مقامى یافت. پس از آن، بطور متوالى منصب هاى دانشگاهى به او داده شد: در ۱۹۰۹ سمت استادى در دانشگاه زوریخ یافت. در سال۱۹۱۱ در دانشگاه آلمانى در پراگ و در سال ۱۹۱۲ دوباره در دانشگاه زوریخ مشغول به کار شد. در دانشگاه زوریخ بود که در سال ۱۹۱۳ اولین مقاله اش درباره نظریه نسبیت عام را منتشر کرد. این کار در سال۱۹۱۶ یعنى زمانى که انیشتین استاد آکادمى پروس و رئیس مؤسسه فیزیک در برلین موسوم به قیصر ویلهلم بود تکمیل شد. فیزیکدان بزرگ دیگرى به نام جى. تامپسون کار انیشتین در زمینه نسبیت عام را با چنین عبارتى مى ستود: «شاید بزرگترین دستاورد در تاریخ اندیشه بشر.»

انیشتین بلافاصله پس از انتشار آثارش درباره نظریه نسبیت عام شروع به استخراج نتایج و مستلزمات کیهان شناختى آن کرد، از جمله این اندیشه که کیهان (cosmos) بطور کلى پویا و توسعه یابنده است. او پس از سفرهاى بسیارى که در پى شهرت جهانگیرش داشت کار برروى آخرین پروژه بزرگ خود یعنى جست وجو براى رسیدن به نظریه واحد میدان را آغاز کرد. او تا آخرین روز عمرش روى این نظریه کار کرد اما پروژه یادشده ناتمام ماند. همچنین در اواخر دهه ۱۹۲۰ کانون عمده علایق در فیزیک، به مکانیک کوانتوم تغییر یافت، که در عمل بسیار مؤثر و سودمند ازکار درآمد اما در قیاس با کارهاى انیشتین فاقد دقت فلسفى و درخشش زیبایى شناختى بود. انیشتین هرگز نتوانست تفسیر احتمال گرایانه(probabilistic) رخدادهاى کیهانى را که ازسوى فیزیک کوانتوم مطرح شد بصورت کامل و نهایى بپذیرد. از همین رو، رفته رفته از جریان هاى اصلى، رشته علمى اش فاصله گرفت.

انیشتین همیشه آدمى انزواطلب بود و غالباً راههاى غیررایج را در پیش مى گرفت. چنانکه خود در مقاله مشهورش، «علم و دین» مى نویسد: «چقدر عجیب است باوجود این شهرت جهانى، چنین تنها و گوشه گیر بودن.» او به دلیل «اعتقاد راسخش به عقلانى بودن عالم» هرگز نتوانست تفسیر احتمال گرایانه در مورد طبیعت را بپذیرد. انیشتین این اعتقاد را یک «احساس دینى در مورد کیهان و عالم طبیعت» مى دانست. «Cosmic religious feeling» و آن را «قوى ترین و شریف ترین انگیزه براى کاوش علمى» تلقى مى کرد. مکانیک کوانتوم به احساس شهودى اش در مورد این نظم معقول خدشه وارد مى کرد. او در نامه اى به فیزیکدان آمریکایى جیمز فرانک مى نویسد: «اگر وضع بدتر و وخیم تر از این شود، بازمى توانم دریابم که ممکن است خدا دنیایى آفریده باشد که در آن هیچ قانون طبیعى وجود ندارد. خلاصه، یک آشوب و بى نظمى برآن حاکم است.

اما اینکه قوانینى ثابت با راه حل هاى معین و قطعى وجود دارد یعنى قوانینى که خدا را مجبور مى کنند در هر مورد تاس بیندازد در نظر من بسیار غیرقابل قبول است.»

او در سراسر زندگى اش و بویژه پس از آنکه نامش برسر زبانها افتاد همواره سعى مى کرد به تأمین و گسترش عدالت اجتماعى، آزادى و صلح یارى برساند. وقتى در ۱۹۳۳ وضعیت سیاسى در آلمان رو به وخامت رفت و انیشتین به عنوان یک صلح طلب و یک یهودى آماج دوگانه نازیها قرار گرفت برآن شد که سمتى را در مؤسسه تحقیقات پیشرفته در پرینستون بپذیرد. او در ۱۹۴۵ از مؤسسه بازنشسته شد اما در پرینستون ماند و به کارش در مؤسسه ادامه داد. در ۱۹۵۲ ریاست جمهورى اسرائیل به وى پیشنهاد شد اما آن را رد کرد. انیشتین تا پایان عمر فعال و از لحاظ ذهنى خلاق ماند. او چند روز قبل از مرگش در ۱۸ آوریل ۱۹۵۵ چنین گفت: «اینجا در زمین کارم را انجام داده ام.»

انیشتین احساس مذهبى اش را «نوعى احساس حیرت و اعجاب پرشور نسبت به هماهنگى قوانین طبیعت» توصیف مى کرد. بسیارى از کسانى که از نزدیک او را مى شناختند تأکید مى کردند که او مذهبى ترین آدمى است که تا به حال دیده اند. اما انیشتین مذهبى به آن معنا که اهل کلیسا یا فرقه اى رسمى باشد نبود. خود بارها به انحاى مختلف گفته است که «مذهب من عبارت است از تحسین و ستایش فروتنانه روح برین نامحدودى که خود را در چیزهاى کوچکى که قادریم با ذهن هاى ضعیفمان درک کنیم آشکار مى سازد.آن اعتقاد عمیقاً عاطفى و درونى به حضور یک قدرت برین خردورز که در عالم هستى تجلى پیدا مى کند تصور مرا از خدا شکل مى بخشد.»



***



انیشتین به وجود ساختار ریاضیایى براى طبیعت قائل بود و مى گفت: به قدرت فکر مى توان نظم معقول و ریاضیایى عالم را درک کرد. او مى نویسد: «مسلماً تجربه مى تواند ما را در انتخاب مفاهیم ریاضى مقید راهنمایى کند اما تجربه عملاً نمى تواند منبع ایجاد مفاهیم واقع گردد. بنابراین به مفهومى من اندیشه عهد عتیق را تأیید مى کنم که فکر به تنهایى قدرت آن را دارد که به واقعیت محض علم پیدا کند.» انیشتین این نوع درک و شناخت را عمیقاً مرتبط با درک و دریافت عرفانى مى دانست: «شریف ترین و نجیب ترین ادراکى که بشر قادر به آن است ادراک عرفانى است. ذات همه هنرها وهر دانش واقعى در چنین ادراکى نهفته است. کسى که از این احساس عارى باشد و قابلیت آن را نداشته باشد که محو حیرت و شگفتى گردد مرده اى بیش نیست. وقوف براین نکته که آنچه در قدرت ادراک ما نیست واقعاً وجود دارد و گاه فقط جلوه هایى از این دانش عظیم و زیبایى درخشان آشکار مى گردد و حال آنکه ادراک حقیر ما فقط قادر به فهم خشن ترین صور آن است، چنین وقوفى و چنین احساسى به نظر من مرکز احساسات دینى واقعى است.»

در جایى دیگر مى گوید: تجربه دینى جهانى شریف ترین و قوى ترین تجربه و احساسى است که از تحقیق علمى آشکار گردد براى اینکه ناچیزترین شعاع عقل و منطق برجهان بتابد ایمان عمیقى به منطقى بودن ساختمان جهان و میل شدید و پرحرارتى براى درک کردن لازم است بدون شک این میل و ایمان در مردانى چون کپلر و نیوتون وجود داشته است.

فیلیپ فرانک که زندگینامه انیشتین را در سال ۱۹۴۷ به رشته تحریر درآورد (این کتاب به فارسى ترجمه شده است) و با خود انیشتین براى روشن ساختن نکات مبهم، مصاحبه هاى بسیار کرد مى نویسد هنگامى که در حدود سال ۱۹۱۰ براى اولین بار با او ملاقات کردم این احساس در من به وجود آمد که وى به هیچ یک از مذاهب و ادیان رسمى تعلق خاطر ندارد. هنگامى که به سمت استادى دانشگاه پراگ گماشته شد خود را وابسته به جمعیت مذهبى یهودى دانست اما از نظر شخص او این عمل فقط براى رعایت مقررات بود.

انیشتین چنانکه احتمالاً از سخنانش برمى آید قائل به خداى شخصى یا متشخص (Personal) نبود، در این مورد جمله مشهورى دارد که «من به خداى اسپینوزا معتقدم، خدایى که خود را در نظم و هماهنگى موجودات متجلى مى سازد و نه به خدایى که به سرنوشت و اعمال آدمیان مى پردازد.» اسپینوزا فیلسوف یهودى هلندى (۱۶۷۷ـ۱۶۳۲) که بخاطر عقاید و اندیشه هاى خاصش از جامعه یهود طرد شد پیوند عمیقى میان خدا و طبیعت قائل بود و بنابر پاره اى تفسیرها میان آنها معادله برقرار کرده بود. وقتى تشخص خدا طرد مى شود ارتباط با او شکل بسیار خاصى پیدا مى کند فى المثل مفهوم دعا و درخواست در این ارتباط بسیار کمرنگ و بلکه حذف مى شود کما اینکه انیشتین در این مورد به صراحت مى گوید: «مادام که به درگاه خدا دعا مى کنى و چیزى از او مى خواهى آدمى دیندار نیستى.» رابرت گلدمن در کتاب خداى انیشتین (چاپ پنجم ۱۹۹۷) پس از نقل این سخن، این ماجرا را بازمى گوید: در سال ۱۹۴۰ در همایشى که از دانشمندان و فیلسوفان و رهبران دینى براى شرکت در گردهمایى الهیات یهودى در نیویورک دعوت شده بود انیشتین طى نامه اى به همایش چنین نوشت: معلمان دین باید نظریه خداى شخصى را کنار بگذارند چیزى که در گذشته منبع ترس و امیدى بود که قدرت عظیمى به کشیشان مى داد. دبیر همایش خاخام لوئیس فینکلشتاین پس از قرائت این نامه از اینکه از انیشتین دعوت کرده بود گویا پشیمان شد. فینکلشتاین در این باره گفت: «پروفسور انیشتین نباید در حوزه اى که ماهیتاً فلسفى و الهیاتى است چنین حکمهاى مطلقى صادر کند.»

پل تیلیش هم در فصلى از کتاب الهیات فرهنگ (۱۹۵۹)پس از ذکر این نکته که انکار مفهوم خداى شخصى در خطابه اى از انیشتین درباره «علم و دین» مخالفت شدید دینداران و متألهان را برانگیخت مى نویسد: «اگر صاحب این خطابه انیشتین نبود همان کسى که دیدگاه ما را از جهان مادى زیر و زبر کرد چه بسا استدلالهاى وى هیچ هیجانى برنمى انگیخت چون براهین وى نه تازه بود و نه فى نفسه محکم و استوار.» پاسخ هاى تیلیش که خود یکى از بزرگترین متألهان قرن بیستم به شمار مى رود در خور توجه است (بنگرید به ترجمه فارسى ص ۱۳۰) که در اینجا تنها چندجمله آخر آن نقل مى شود:«… به همین دلیل، نماد خداى شخصى از لوازم هر دین زنده اى است. خداى «شخصى» یک نماد است نه یک شىء و هرگز نباید آن را مثل یک شىء تفسیر کرد. این نمادى است در جنب نمادهاى دیگرى که جملگى مبین این حقیقت اند که کنه یا هسته وجود شخصى ما در ید تجلیات شالوده و مغاک دست نیافتنى وجود است.»

انیشتین باوجود آنکه مفهوم تشخص خدا را رد مى کرد خود درباره خدا و طبیعت تعابیرى به کار مى برد که به چنین مفهومى نزدیک است از جمله این تعبیر: «براى من قبول این موضوع ممکن نیست که خداوند کار جهان را با تاس بازى اداره کند» و جمله مشهور دیگر او: «خدا پنهان کار (Subtle) است اما بدخواه نیست». وقتى یکى از همکارانش از معناى این عبارت سؤال کرد، چنین گفت: «طبیعت رازش را پنهان مى کند به سبب رفعت و غرورش اما نه با حیله و نیرنگ.» در مقاله اى راجع به انیشتین گویا نباید این جمله مشهور او را از قلم انداخت: «علم بدون دین لنگ است و دین بدون علم نابینا است.»

و سخن آخر که درباره نسبت میان علم، دین و ارزش و هدف زندگى است:عقل به ما چنین مى آموزد که بین ارزش ها و هدف هایى که از آنها منظور است روابط متقابلى وجود دارد. آنچه فکر به تنهایى نمى تواند به ما عطا کند عبارت است از هدف هاى غایى یعنى آنچه بیش از همه اصل و اساس است و عوامل ثانوى باید به وسیله آن هدایت شوند. تعیین اینکه اصلى ترین هدف هاى زندگى کدام است، مشخص ساختن اساسى ترین ارزشها و کوشش در این جهت که مجموعه آنها با ثبات و استوارى در وجود افراد جایگزین شوند به نظر من اینها مهمترین وظایفى هستند که دین مى تواند در زندگى اجتماعى آدمى برعهده بگیرد.







بازدیدهای امروز: 5  بازدید

بازدیدهای دیروز:0  بازدید

مجموع بازدیدها: 2243  بازدید


» اشتراک در خبرنامه «